Monday, June 21, 2010

غم نبود همه لحظه های ناب...جز این:بدون شرح!


هیچی نمی تونم دربارش بگم
احساسی که دردناکی شکفتن رو تاب می آره تا به میوه بنشینه و این میوه می تونه سراییده،نغمه و... باشه
من خودمو اینجا گم می کنم من تا پایان جهان اینجا می خوابم اگر نرم و آهسته هم به سراغم نیایید من بیدار نمی شم.من این پیله رو دوست دارم و تا ...(کی آخه؟)سر پروانه شدن هم ندارم.
دیگه چیزی نمی گم
گفتن از این احساس فقط زیبایی شکننده اش رو تیره گون می کنه.

پ.ن:
من هیچی نمی گم جز یک اشارت زمینی،اشارتی که این برگ و برگ های سپید دفتر رو به یک چشم نگاه می کنه:خواهش می کنم اگر برای کشنده(همون نقاش) این کشیده(نقاشی) ارزشی هر چند ناچیز بر می شمرین،روی کشیده کوچک شده کلیک فرموده و بزرگ ببینینش.و همشو ببینین.همه ریزه کاریها رو.با کارد تشریح به سراغش برین.باور کنین آدم همه بچه هاشو یه اندازه دوست داره می خواد گربه باشه یا فنجون!
29 خرداد کشیدمش.آخرین روز 24 سالگیم

5 comments:

  1. بابت این که پست شخصیه شمارو خوندم معذرت می خوام.
    انقدر قشنگ بود که هر کسی رو برا خوندن ترغیب می کرد. مثل این کشیده.
    فقط از نظر من یه چیزی کم داره
    زیر سیگاریت خالیه.
    ولی بهتر از همه چیز اون خورشید کوچولوی گوشه کشیدس که امید رو بارور می کنه.
    ممنون.

    ReplyDelete
  2. خواهش می کنم.
    زیر سیگاری خالیه چون دود کننده سیگار اینجا نیست.خورشید کوچولو هم داره غروب می کنه.اما بازم نگاه کنین چیز های دیگه ای هم توش دیده می شه :پی!!

    ReplyDelete
  3. خیلی قشنگه. به نظر ترکیب چند تا عکسه و می خواد یه داستان رو بگه. در نگاه اول چیزی که میشه ازش دریافت کرد که دو لیوان قهوه است و گربه میاد و یکیشو چپه می کنه. فکری به ذهن شخص خصور می کنه و در مورد گربه مطلب می نویسه.
    البته این نظر منه. ممکنه اشتباه باشه.

    ReplyDelete
  4. من چیز زیادی از نقاشی نمی دونم و واقعا نفهمیدم هدف اصلی شما از این نقاشی چی بوده و چه چیزی رو می خواد به بیننده منتقل کنه . اما چیزی که خیلی توجه من رو به خودش جلب کرد ، تصویر خانومیه که توی اون قسمت قرمز انگار داره توی آینه خودشو نگاه می کنه

    ReplyDelete
  5. I still follow your blog . great direction of mind

    ReplyDelete