Monday, November 16, 2009

زنان نقاش...بخش 1

درود
بي پرده و به عنوان يک فمنيست (يکي از برچسب هاي اجتماعيم درکنار برچسب هاي متعددي که پيشتر خودتان هم احتمالا به پيشوني من بزنيد و بنده استقبال مي کنم) نخستين نوشته خودم رو به زنان نقاش اختصاص مي دم...
به عنوان چالش روبروي خودم در اين کار. که هر زني در هر حرفه اي (به جز مشاغل خاص زنانه) با آن روبروست،چالش بزرگ زن بودن.به عنوان يک انسان پذيرفته شدن در هر کاري منوط به نشان دادن توانايي هاست و به عنوان يک زن سخت ترين کار اثبات اينکه من هم يک انسانم من يک نيمه مرد نيستم اينکه زن بودن نه هوش کمتري رو به صاحب اين صفت مي دهد نه ذهنش رو فلج مي کند لطفا نه از من بخواهيد که مثل مردها رفتار کنم و نه به عنوان يک طعمه به من نگاه کنيد و...يکي از دوستانم درباره اصطلاح آغاز از صفر (که براي هر تازه کاري به کار مي رود)مي گفت به عنوان يک زن بايستي از زير صفر آغاز کرد
و من حالا مي خوام از دنياي زير صفر بگم دنيايي که در مغاک اون مادربزرگ هاي من منو به سکوت فرامي خونن و يا تنها به گريه کردن و دم نزدن و تن دادن به ستمي هميشگي.نه فقط در زندان خانه و مطبخ حتي در جهان هنر.جهاني که زن رو به عنوان سوژه هميشگي خود از نخستين نگاره ها گرفته تا نقاشي هاي امروزي پذيرفته اما زن به عنوان خالق آثار...آيا هرگز تا پيش از دوره مدرن وجود داشته؟اين از بي رغبتي زنان به هنر بوده يا موانعي وجود داشته؟پاسخ اين پرسش ها رو در مقاله اي يافتم که براي خودم بسيار مايه شگفتي بود.پيش از نقل قول از اين مقاله که از ويژه نامه گردون در بهار 1370 نقل شده بد نيست اشاره اي به استنباط شخصي خودم بکنم وقتي کتاب زندگي من با پيکاسو نوشته فرانسواژيلو رو مي خوندم بارها از خودم پرسيدم چرا دختري که تا بدين حد به نقاشي علاقه مند بوده و تفاسير دقيقي هم از اطرافش ارائه مي ده که از ذهن خلاق و حافظه بسيار قويش خبر مي ده هرگز اثر ماندگاري از خود به جا نگذاشته؟ نکته جالبتر نقل قول هايي از پيکاسو بود که بارها فرانسوا رو به کودن بودن متهم مي کرد و اينکه پس از توضيح و تفسيري طولاني درباره تابلوها يا ساير آثارش(که بيشتر به تمرين يک نطق عمومي شباهت داشت تا گفتگو با يکي از نزديکان) سريعا مي گفت:خب تو که از اين چيزها سر در نمي آري!!!و البته فرانسوا چيزي نمي گفت.
بين خودم و فرانسوا شباهت هايي پيدا کردم که منو روي فرانسوا حساس تر کرده بود: درباره گذشته و پدر سختگير و کنترل کننده اش که شايد از فرانسوا چنين شخصيتي ساخته بود که تا بدين حد فرمانبردار باشه ، و زن بودن هم که مزيد بر علت سبب مي شد که تنها به زيبايي فرانسوا اشاره کنند و کسي به نقاشي و هنر وي کاري نداشته باشه و به او و دوست نقاشش تنها به چشم دو تا دختر فرانسوي جوان که کنار هم توي کافه نشستن نگاه مي شه و قضاوت در اين باره که کدوم يکي زيباتره و حتي خود دختر ها گفتگو رو از اين موضوع فراتر نبردن و هر يک از زيبايي ديگري تعريف کرد. پيکاسو با ديدن فرانسوا و دوستش گفته بود:امکان نداره دخترهايي با اين شکل و ظاهر نقاش باشن! ودر نخستين گفتگوها حول تعريف از زيبايي فرانسوا ادامه پيدا مي کنه ،همان زيبايي اي که مدت کوتاهي بعد رو به زوال گذاشته و مايه تحقيرش مي شه و اينکه قبلا شبيه ونوس بودي و حالا به مسيح مصلوب مي موني! اينکه همه وقتي مادر مي شن زيبا مي شن و تو اينقدر زشت شدي و حتي توضيحات فرانسوا براي از دست رفتن زيبايي(انگار قانون طبيعت هم توضيح مي خواد!) که بيش از پيش منو عصباني مي کرد.نکته ناراحت کننده تر اينکه فرانسوا ازساير روابط پيکاسو ناراحت بود اما ترس از تنهايي سبب شد تا حدي تحمل کنه تا جايي که بلاخره به فکر جدايي افتاد اما اي کاش اينهمه حاصلي هم مي داشت حتي فرزندش(به تقليد از پدر) نقاشي مادر رو زير سوال مي برد و بدتر آنکه فرانسوا حتي نقش شاگرد پيکاسو رو هم ايفا نکرد و از حد آماده کردن وسايل و مرتب کردن آتليه و پخت و پز و تهيه هيزم و بزرگ کردن بچه ها و...فراتر نرفت تا زماني که زن ديگري پيدا بشه تا اين چرخه رو بر مبناي قانوني نانوشته تداوم ببخشه.

و حالا مقاله : اين مقاله رو بسيار خلاصه و چکيده آوردم حرف م مخفف مينو هست و هر جا که خواستم افاضات بفرمايم وسط مقاله پرانتزي باز کرده و يک ميم هم مي زنم تنگش!

زن ها همواره الهام بخش هنرمندان و نويسندگان و شخصيت هاي بزرگ فرهنگي و سياسي و... بوده اند.با زيبايي و عشق و يا نيروي کار و کوشش که مردان را از کارهاي حقير روزانه و دلنگراني هاي مبتذل نجات مي داد تا بتوانند خود را با مسائل واقعا بزرگ مشغول سازند (و معمولا خارج از چهارچوب خسته کننده خانوادگي!) ... کته کولويتس بايد بارها از خود سوال کرده باشد که چرا خواهرش يک هنرمند حرفه اي نشد؟گرچه او را بارها با استعدادتر از خويش مي يافت اما عقيده داشت که خواهرش جاه طلبي لازمه را نداشته و بدين ترتيب نتوانسته بشکفد،زيرا بيش از حد نرم و ايثارگر بوده است.يکي از تحليلگران کولويتس نتيجه گرفته است :نيروي هنري بايد همواره با مقداري خشونت و سختي مردانه و خودمرکز بيني همراه باشد.(اون چيزي که من نامش رو صفاتي مي گذارم که براي مردها قائل هستن و زني داراي چنين خصوصياتي اصلا زن محسوب نمي شه-م)
مي دانيد که حق تحصيل در آکادمي مدتي نيست که به زنان اروپايي داده شده؟(اين از زنان اروپايي واي به حال شرقي ها-م)حتي کته کوتوليسنيز در مونيخ مي بايست در يک مدرسه دخترانه هنرهاي تزئيني اسم بنويسد و ماريا کنستانتينوا باشکيرتسوا در دفتر خاطراتش از اينکه به عنوان يک زن نمي تواند مانند مردان همکارش اجازه تحصيل هنر نقاشي راداشته باشد به تلخي ياد مي کند.وازاري اولين تاريخ نگار هنر رنسانس در گزارش خود پلائوتيلا-نلي تاسف خورده است که نامبرده نميتوانسته به راحتي يک نرد تحصيل کند.او اشاره به تحريمي دارد که زنان نقاش را از طراحي بدن انسان منع مي کرد و اين موضوع براي اهميت آناتومي بدن انسان در هنر ان زمان غير قابل چشم پوشي است.هدف اين تحريم پرداختن زنان به مسائل محدودي جون طبيعت بيجان بود.يعني موضوعي که در مرحله پايين تري از نقاشي تاريخي قرارداشت و همين امر دستيابي به اسلوب ترکيب بندي پيکر هاي گروهي را-که انجام آن براي نقاش شهرت و ثروت به بار مي آورد-براي زنان دشوار مي کرد.
زنان اجازه نداشتند در کارکاه هاي نقاشي به عنوان دستيار تربيت شوند و خود نيز اجازه داير کردن کارگاه رانداشتند .عواقب اين امر با توجه به سنت نقاشي اروپا که يک سنت صنفي و کارگاهي بود در عقب نگهداشتن تاريخي زنان نقاش از مردان همتراز خود قابل توجه است.
در قرن 17 و 18 زنان نقاش فرانسه اجازه نداشتند جزو آکادمي شونداما در پرونده هاي آکادمي به تعداد زيادي از اعضاي زن برمي خوريم هنگامي که کنسول ها خواستند آکادمي را که در جريان انقلاب بسته شده بود از نو برقرار سازند اعضاي پيشين تقاضاي ابقاي قانون قديم را کردند که مبني بر ممنوعيت ورود زنان به آکادمي بود حتي مادموازل لوبرون يعني معروفترين نقاش زن قرن 18 را مستثني نداشتند اين تقاضاي محترمانه البته به حق مورد عنايت قرارگرفت.
در قرن نوزدهم پسربچه ها تقريبا مجاني وارد آکادمي ميشدند اما دختر ها تا مدت ها امکان يادگيري اصولي را نداشتند وحال در آن زمان با پرداخت حقوقي ماهيانه از 10 صبح تا 1 بعد از ظهر به نقاشي مشغول شوند.
(ادامه دارد)

No comments:

Post a Comment