Tuesday, November 16, 2010

روز عزای گوسپندان

و خداوند قوچی را به جای اسماعیل برای ابراهیم فرستاد تا قربانی کند *اینک که چاقو در دستی بلاخره باید سری را ببری*باشد که توحش هماره زنده و پایدار بماند* و خدای ستمگران از خون سیراب گردد*و تا قرن ها گوسپندان بی نیاز از گرگان باشند *و دم آخر با آفتابه ای آنان را آب نوشانید که تشنه از دنیا نروند* باشد که متوهم گردید که در عین ستمگری مهربان و دلسوزید*

3 comments:

  1. محدوده ذهنیت تو حلقم :D

    ReplyDelete
  2. کامنت های تو هم تو حلق من!البته می ترسم تو گلوم گیر کنه اینقدر که اغراق کردی یره!

    ReplyDelete
  3. بوروم تو لهجت یره !!! منم گوشت نمی خورم اما دیگه اینقده خودمو ناراحت نمی کنم ابجی!

    ReplyDelete