Thursday, December 16, 2010

فمینیسم در آثار مری کاسات



این نوشتار برداشت شخصی من از آثار مری کاسات است.بانویی آمریکایی از جرگه نخستین امپرسیونیست ها،با سبکی قابل تامل در این سبک و سیاق.و البته در این نوشتار به جنبه فمینیسم در آثار وی می پردازم و گفتگو پیرامون تکنیک اجرا و زندگی را در پست های بعدی ادامه خواهم داد (برای پست چه واژه پارسی جایگزینی سراغ دارید؟اگر دارید پیشنهاد بدید)
پیش درآمد

میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزه دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت:
((آه من بسیار خوشبختم))
عروسک های کوکی-فروغ فرخزاد




به راستی می توان عمری با لباس های فاخر-هر چه پولک دارتر و پر کارتر بهتر-با موهایی همیشه آراسته و با کلاه بزرگ زنانه،با کفش هایی ناراحت کننده اما بازهم زنانه،زندگی کرد.هزاران بار در نقش مریم باکره فرورفت و هزاران بار هاله معصومیت را بر سر خود سوار کرد.با چشمان به زیر افتاده و چهره بی تفاوت گربه یا سگ کوچکی را ترسان نوازش کرد و به قلاب بافی رومیزی اندیشید.در هر روز بیدار شدن و پختن و شستن و پرورش کودکان مفهومی را جستجو کرد.به زیبایی محدود خود دلخوش کرد و احساس نیکبختی را تصور کرد.
صحنه هایی از فداکاری مادرانه و قداستی که تنها برای زنان برای رسیدن به آن یک راه وجود دارد:مادر شدن همانند مریم.زنی که مادر نیست درختی بی بار است.مردها به هزار راه پیامبر می شوند .هیچ زنی به دهان نهنگی نرفته و زنده بیرون نیامده.هیچکس زنی را که مردی فریبنده و خوش ظاهر قصد اغوایش را داشته اما او نپذیرفته ستایش نمی کند برای زنان این امری عادیست. قرار نیست زنی کشتی بسازد زن قرار است تنها مقدمه ها را بچیند تا افتخارش نصیب شخص دیگری شود.زن چوپان گله نیست و عصا ندارد و یک قوم بر او خرده نمی گیرند، زن عهده دار گله انسان هاست و بی هیچ عصایی باید گام بردارد و بهانه همه خلق جهان را از وجود شیطانی اش به جان بخرد و بشنود. زن بر چلیپا گناهان را بر دوش نمی کشد.آغوش مرد خود چلیپاست و عمری او را به بند می کشد و زن خود گناه مجسم است و خود زنانه اش را بر شانه های نحیفش می برد.زن فقط یک کار می داند و آن مادر شدن است.فداکاری مادرانه برای کودکانی که قرار است دوباره راه تحقیر او را بپویند.
آیا زمان آن فرانرسیده که از خود بپرسیم اینهمه ارزش گزاری برای مادری در فرهنگ ها برای چیست؟نه اینست که قرار است این یگانه ارزش ما زنان باشد؟زنی که مادر ،همسر یا معشوقه نیست آیا اصلا وجودش به رسمیت شناخته می شود؟



نقاشی های مری کاسات غالبا در نگاه نخست اغلب صحنه هایی از زندگانی زنان ، مادران و فرزندانشان هستند.با اشاره ای – گاه هر چند جزئی _ به طرح پارچه ها،حاشیه لباس ها،نقش پارچه مبلمان و...مانند نگاه کلاسیک زنانه که جزئیات را می کاود و به این می اندیشد که:مبل زیبایی ست،از این تورها بخرم یه کلاه این مدلی به صورت من میاد؟ آیینه زندگی روزمره زنان ،تکرار مکررات و دلبستگی به جزئیات بی اهمیت. و البته از منظری دیگر اعلانی فمنیستی.زنانی که دنیایشان در چاردیواری خانه هایشان و در کنار کودکانشان سپری می شود.با جواهرات و لباس های پر نقش و نگار که برای دلخوشی اش به وی بخشیده اند.با فریب بزرگ مقام مادری و تجربه
جهان پیرامون تنها در کنار یک مرد.و البته همیشه با کودکی در آغوش.





"دو زن در لژ" در جامه های اشرافی،جوان اما هراسان و نگران،چرا که شاید اینجا جای ما نیست.مایی که چون رقاصه های صحنه زیبا و چون مردان پیرامونمان آزاد نیستیم.نگاه ها وجودمان را می کاوند و ما در خود فرو می رویم.با بادبزن صورتم را می پوشانم،ترجیح می دهم دیده نشوم احساسات زنانه همان به که همیشه پنهان باشند.
برخی آثار وی را صحنه هایی ناب از لحظات مادران و فرزندانشان می دانند.زنی که مادری را به تصویر می کشد و به دنیای زنانه (به گفتار بهتر:جهانی که برای زنان تدارک دیده شده ) علاقه نشان می دهد و از شیرینی اش می گوید.شاید اما چه خالی بی پایانی*.



"صبحانه در بستر".تنها زیبایی آمیزش دو رنگ پوست مادر و فرزند و شباهت شگرفشان نیست. تنها آمیزش فام های خاکستری،سفید –در لباس خواب و ملافه- و انبوه خطوط ملایم اما محکم ،هم نیست.مگر می شود نگاه خسته زن را نادیده گرفت؟چشمان خوابزده و نگاه ثابتش را،دستانی که درهم گره شده حتی در ناهشیاری هم کودک را محکم نگه می دارند تا گزندی نبیند .چرا که همیشه باید خواب زنی فدا شود تا کودکی با بی خیالی بیسکویتی به دهان بگذارد.تکنیک های زیبایی بی شک چشم نواز و بدیع است اما همین نکته گاه نگاه منتقدین را منحرف ساخته.
و البته باید دانست که این همه نه نکوهش مادری ،بلکه تنها نمایشی از نوعی از زندگی است که برخی زنان نیز از روی رغبت آن را می پذیرند و همچنان که در برخی از آثار دیده می شود گاه می تواند دلنشین نیز باشد.نکته دیگر ارتباط نگاه کودک- غالبا دختربچه- و مادرش است.کودک دختر در جهان متغیر به دنیا می آید و به نسل پیشین خود می نگرد و از خود می پرسد:این ها برای من نیز پیش خواهد آمد؟این زنانگی است؟(پولوک) نگاهی که بین مادر و دختر مبادله می شود.ارتباط دو نسل.نسلی که راه خود را بر می گزیند:سرنوشت مادرش را و یا مبارزه برای زن دیگری بودن.اختلاف مادران و دختران،همانند آرامش پیش از طوفان زمانی که در آغوش مادر قصه گوش می دهند،از خواب بیدار می شوند،پاشویه می شوند...آیا اینها دختران سرکش و بدلباس فردایند و یا زنان آراسته، خانه دار و مطیع دیگری؟(از آن جهت گفتم بدلباس چون فمنیست ها هر چقدر هم زیبا و ظریف باشند با الفاظی چون:دارای بدنی صاف ،بدلباس،زشت،عبوس،هرگز عاشق نشده و...توصیف می شوندو این نخستین تصویری است که از یک زن فمنیست در ذهن اغلب افراد نقش می بندد.نیازی هم به ارائه منبع و ماخذ نیست.وصف زن آزادیخواه را از اطرافیانتان بپرسید)



با این حال نگاه مری کاسات به آینده روشن است. زنان متبسم که با لباس های باز با فراغت خاطر در همان لژی تکیه داده اند که دو زن جوان نیز در آن حضور دارند.شاید هم مادری برای بسیاری ازآن زنان اتفاقا نقطه قوتی باشد برای پروردن نسلی متفاوت.(هر چند به شخصه هرگز حاضر نبودم چنین نقشی را بازی کنم و خودم را از چیز هایی که می توانستم داشته باشم محروم سازم تا شاید شخصی شبیه من راه مرا ادامه دهد.) همچنان خود مری کاسات توانست با مخالفت های خانواده اش با حرفه اش مبارزه کند و شاید این درسی است که باید از وی آموخت:
آن گونه روشنگری ای که بیان می کند و به بوته نقد می کشد اما گرفتار لابه و ناله نمی شود و راه خود را باز می یابد و پیش می رود.



پ.ن:از این پس هر جا از ترکیبات به کار رفته از بزرگی نقل قول کردم یه ستاره * کنارش می ذارم که دزدی ادبی تلقی نشه.در اینجا :چه خالی بی پایانی:فروغ فرخزاد

1 comment:

  1. چند بار خوندم شاید به رسم رایج مردان
    از در حمله یا دفاع وارد شم فایده نداشت.
    حرفات مثل فروغ بود .بی جواب :

    او خانه اش در آنسوي شهر است"
    او در ميان خانه مصنوعي اش
    و در پناه عشق همسر مصنوعي اش
    آواز هاي مصنوعي مي خواند
    و بچه هاي طبيعي مي سازد
    ...

    ReplyDelete